کوهستان عشق

کوهستان عشق

هوای تــــــــــــــو را دارد کوهستان ...
کوهستان عشق

کوهستان عشق

هوای تــــــــــــــو را دارد کوهستان ...

GIFT



I F T

   



سلام دوووووووووووووووووووتای همیشه خوبم


پست اینبار خیلی سادست اما ب نظرااتون خیلی احتیاج دارم


ببین بچه ها یه سوال

                      


اگه شـــــــــــــــــما



کسی که دوستتون داره حالا مثلا عشقتون


دوس دارید واسه روز تولدتون چه کاری انجام بده که شما رو خوشحال میکنه و یا چه کادویی دقیقا خرید کنه ؟؟؟


دقیقا اون چیزی یا اون وسیله ای که دوس دارین کادو شه و از طرفه عشقتون بهتون هدیه شه چیه ؟؟؟


یا حتی  دوس دارین چطور از طرف در روز تولدتون از طرف عشقتون سوپرایز بشین ؟


حتی اگه عشقی در زندگیتون نیست ... فرض کنید اگه باشه چی دقیقا دوس دارین ؟


تااااااااااازه


یه جایزه بامزه 


و ناقابله ناقابله ناقابل به بهترین نظر میدم

یه شارژ 2000 تومانی


(بچه ها از جانب خودتون بگید . یعنی مثلا بگید من دوس دارم بهم گل بده من دوس دارم بهم فلان بده من دوس دارم روز تولدم فلان کارو بکنه )


لبخــــــــــــــــــــــــــــــند



  سلامی با طرح لبخـــــــــــــــــــــــــند  


دوستای خوبم پایان آذر امتحان کنکور فراگیر دارم 


واسه همین فعلا تا پایان آذر آپ نمیکنم  اما حتما به پستای همیشه قشنگتون سر میزنم 


تورو خدا دعا کنید که دیگه پذیرفته شم تو این امتحان ... واقعا از کنکور دادن خسته شدم 


این دوساله من همش واسه کنکور میخونم



رشته mba


البته ایمان ب لطف بهترین زندگیم دارم ... خدا رو میگم ...خودمم تلاش میکنم


توکل


راستی حضرت علی جمله قشنگی گفته 


ایشون میگه وقتی چیزی از خداوند میخوای عین کودکی باش که شب از پدرش چیزیو میخواد و شبو با خیاله راحت میخوابه چرا که مطمئنه پدرش فردا اون چیزو واسش حتما تهیه میکنه


مرسی واسه تبریکاتون جهت روز تولدم ... خوشحالم کردین ... خیلی فراتر از اون چیزی که فکرشو کنید


.

.

.

.


 لـــــــــــــــــــــــــــــــــبخند بزنید 

زنده باد زندگــــــــــــــــــــــــــــــــــــی


                          بگم امروز چه روزیـــــــــه ؟                   


      هـــــــــــــــــــــــــــــر   کی   گـــــــــــــــــــــــــــــفـــــــــت

بگم ؟


را هنمایی میکنم


امروز خدا ب سام هدیه میده


.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.



یاهووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو



درســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــته


تولــــــدم مباااااااااااااااااااااااااااارک


مرررررررررررســـــــــــــــــــــــــییییییییییییی


خدااااااااااااااااااااااااااااااایا مرسی ی ی ی ی واسه هدیــــــــــــــــــــــــــــــــت


ممنونم از خدایه مهـــــــــــــــــــــربان که تا امروز ب من فرصت حضور داده هوراااااااااااااا




و ممنون از همه کسااااااااایی که تلاش کردن من به اینجایی که الان هستم برسم


از جمله پدر ومادر خووووبم


و ممنون از بهترینای زندگیم یعنی اعضای خانوادم یورااااااااااااااااااااااااااا

هوووووووووووورااااااااااااا


که واقعا منو سوپرایز کردن و با گرفتن جشن تولد زووودتر از موعد یه لحظه یادگارییوووو واسم ساختن ... یه لحظه که از مهربونیشون سر رشته گرفته


از پژمان و رضا و علی و محسن و میثم و و امیر سحر و کوثر و شبنم و نرگس


و اون اشانطیونای باحالشون که همه بسته ماکارونی هم توش بود هم لواشک هم شیر بسته ای هم گلوله که یه گل رز توش بود هم هر چی چیزای سرکاریه ... دیگه من هی کادو باز کردم هی خندیدم مثلا رضا اومده یه خودکار که کار نمیکنه بهم میده و بعدش گفت ســــــــــــآم این هدیه فقط اشانطیون بوووود و اصله کاری این عابر بانکه حالا عابر بانکو باز کردم میبینم یه تیغ توووشه 



مخصوووصا اونروز که علی اینشکلی شادیو منو مضاعف کرد : 

(مرسی علی جون چقد پریدنات با موسیقی وبلاگ سینکه )          



هه هه یاهوووووووووووووووو


بله و ممنون از شکلکای اینترنتی که الان در پایین دارن واسم شاددددی میکننن مرسیی ی 

   

             

     



      مرسی مرسی مرسی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی از همــــــــــتووون


و همچنـــــــــــــنین گروه رقصو آواز علی که در پایین مشاهده میکنیین و علی جونم وسطشون:



 


مرســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی علی جـــــــــــــــــــــــوووون


و همچنیـــــــــــن دوستان اینترنتیم




یاهوووووووووووووووووووووووووووووووووووو





ممنوووونم واااااااااااااقعاااااا مرسی



یاهووووووووووووووو هووووووووووورااااااا یووووووووورااااااااااا



یاهو یاهو یاهو یاهو یاهو یاهو یاهو


مرسی ورووووووجکای مهربووووونم



مرسیی ی ی ی ی  مرغای دوس داشتنی ی ی ی


این شیرینه ماله منه ؟؟؟؟



مرســـــــــــــــــی یااااااهووووو



اووووووووووووووه خدایا مرسی ممنونم از همتون ممنونم واسه این همه شادی ی ی ی


مرسی از استاد زندگیم


مرسی از یورااایییهام


مرسی از جهان هستی


مرسی از همه و همه


و بازم مرسی از خالق جهان هستی


و بازم اینجا تشکر میکنم از بچه های مهربان گروووه که اونروووز منو اینقدر خوشحال کردند و واسم هدیه آوردند اینقدر معرفت بخدا کمتر جایی پیدا میشه ومن افتخار میکنم ب داشتن این چنیـن یاران با وفایی

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــام




تولـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدت


مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبارک





 







   

سام اینجا خیـــــــــــلی گرمه ، اینجا یه زندونه پر از آتیشه

اینجا کجاس ؟ نمیدونم میگن وبلاگه سام باشه

اینجا چه خبره ؟ نمیدونم ... میگن اتفاقی افتاده

اینجا چه اتفاقی افتاده ؟ نمیدونم میگن یکی نیستش



امروز چندمه سام ؟ نمیدونم ... چه فرقی میکنه ؟

اینجا کجاست سام ؟ نمیدونم میگن حیاته خونمونه

ساعت چنده سام ؟ 9:30 صبح

پانی کجاست سام : اونجاست ... تو قفسش ... داره بازی میکنه

آزادش نمیکنی سام ؟ چراااااا میخوام هفته آینده آزادش کنم ... آخه الان گرمه و مار زیاد داره کوهستان نمیخوام حتی یه مو از سرش کم شه ... از وقتی دنیا اومد تا الان که یه سالو نیمش شده پیش من بوده ، دیگه میخوام ب آرزوش یعنی آزادی برسونمش



اینجا چه خبره سام ؟ نمیدونم ... دوستم نیستش

دوستت کیه سام ؟ پانی ...

اون سنجابتو میگی سام ؟ آره پانی کوچولوی من

سام مگه یه حیوون میتونه دوست شه با آدم ؟ آره ... آره میـــــــــــشه ... اگه ...  اگه فهم و شعور یه نوزاد انسانی اما در قالب شعور حیوانیو داشته باشه میتونه ... آره میــــــــــتونه



امروز چندمه سام ؟ نمیدونم ... چه فرقی میکنه

اینجا کجاست سام ؟ نمیدونم ... میگن حیات خونمون

ساعت چنده سام ؟ ساعت 10 صبح

پانی کجاست سام ؟ تو قفسش

چت شده سام ؟ پانی دیگه خوشحال نیست


چرا آخه سام ؟ آخه خشک شده بدنش

نیم ساعت پیش مگه بازی نمیکرد پانی ، سام ؟ اما الان خشک شده

پس چشمای قشنگش چی ، سام ؟ ازشون خون اوومده

خوووووووووووون سام ؟ آره خون اومده از چشاش



از این چشم خوووووون اوووومده سام ؟ آره ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه




کــــــــــــــــــــــــــــــی جرات کرده از چشمای پانیه تو خون بیاره ؟؟؟



ساعت چنده سام ؟ 9:45

اینی که این بالاست کیه سام ؟ یه زنبور خرمایی

زنبور خرمایی ساااام ؟ آره همون زنبورای گوشت خوار

کدووم ؟ همونا که سه تا نیش همزمان به یه آدم بزنن میمیره فرد

چیکار داره سام ؟ زل زده تو چشای قشنگ پانی


چی دار بهش میگه سام ؟ میگه میخوام از دنیا اخراجت کنم پانی ... میگه میخوام کاری کنم که اینقدر درد بکشی که هر چی تو این مدت زندگی کردنت پیشه سام بهت خوش گذشت  از چشمات در بیاد ... میگه میخوام از چشمات خون بیارم پانی ... میگه میخوام با دردناکترین شکل زنده زنده خشکت کنمو از دنیا بیرونت کنم


سااااااام ؟ این زنبور از اعضای خونواده همون زنبوری نیست که تو بیرون خونتون لونه کردن و وقتی پدرت خواست شب اونارو زنده به گور کنه تو نذاشتیش و گفتی گناه دارن ؟؟؟؟؟ چرا همون زنبوراست که تو خونه ما دارن زندگی میکنن و من نذاشتم که زندگیشون خراب شه

سام حالا که این زل زده تو چشای پانی و میخواد از تو دورش کنه پـــــــــــس تو کجایی ؟ من جهنم هستم


یعنی پانی نمیتونه فرار کنه سام ؟ نه پانی نمیتونه از چنگه این زنبور ناجنس فرار کنه چون تو زندونی هستش که من واسش ساختم

یعنی پانی الان داره از ترس زربه ترک میشه ؟ آره چون تو زندونیه که من واسش ساختم

یعنی پانی دیگه نمیتونه بازیگوشی کنه و خودشو لوس کنه که تو قلقلکش بدی ؟ نه چون تو زندونیه که من واسش ساختم

یعنی پانی دیگه نمیتونه زمستونو ببینه ؟ نه چون تو زندونیه که من براش ساختم

یعنی دیگه نمیتونه گلووله های برفو زیر خاکه قفسش پنهون کنه بعدش دوباره بگرده پیداشون نکنه ؟ نه چون تو زندونیه که من براش ساختم

یعنی دیگه نمیتونه غذذاهاشو زیر خاکه قفسش پنهون کنه و هر وقت گشنش شد درشون بیاذه ؟ نه چون تو زندونیه که من براش ساختم

یعنی دیگه نمیتونه شبا پتوشو گرد کنه بذار زیره سرش و عین یه آدم بخوابه ؟ نه چون تو زندونیه که من براش ساختم


یعنی دیگه نمیتونه وقتی سردش میشه پتوشو از تو قفس برداره با دستو دندونه بکشه تو اتاق شیشه ایش . در اتاقشو با اون پتو ببنده ؟ نه چون تو زندونیه که من براش ساختم

یعنی دیگه نمیتونه  پانی وقتی از مسافرت برمیگردی نیمه شب بلند شه و از خوشحالی دیدنت وارو بزنه ؟ نه چون تو زندونیه که من براش ساختم

یعنی دیگه نمیتونه سه روز سه روز باهات قهر کنه ب خاطر اینکه اسباب بازیاشو ازش گرفتی و هیچی نخوره ؟ نه چون تو زندونیه که من براش ساختم

یعنی دیگه نمیتونه صبا خمیازه بکشه و اون زبون قرمز کوچیکشو بیرون بندازه ؟ نه چون تو قفسیه که من براش ساختم

یعنی پانی دیگه نمیتونه واسه خوردن هسته زرد آلو ده تا وارو بزنه ؟ نه چون تو زندونیه که من براش ساختم

یعنی پانی دیگه نمیتونه بیاد کنارت و تخمه بشکنه باهات ؟ نه چون تو زندونیه که من واسش ساختم

یعنی پانی دیگه نمیتونه عین یه آدم خمیازه بکشه و دستشو بذاره جلو دهنش مودبانه و عین یه آدم خستگی بعداز خمیازرو در بیاره ؟ نه چون تو زندونی که من براش ساختم

یعنی پانی نمیتونه دیگه طعم آزاد بودنو بچشه ؟ نه چون تو زندونیه که من براش ساختم

یعنی پانی دیگه نمیتونه طعم جفتگیری و داشتن بچه سنجابو بچشه ؟ نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه چون تو زندوونیه که من واسش ساااااااختم



ساااااام زنبوره داره بهش نزدیک میشه

ساااااام  کجاااااااااایی ؟

ساااااااااام پااااااانی میترسه

ساااااااااااام همه جا میلست  نمیتونه فرار کنه

سام بدو تروخدا یه کاری کن ...

ساااام اون زنبور هر جا پانی میره دنبالش میکنه

سااام خودت میدونی اون زندون جایی واس فرار نداره

سااااام پس چرا الان نیستی کمکش کنی

ساااااااام پانی نمیخواد بمیره

سااااااااام پانی نمیخواد عذاب بکشه

ساااام پانی ترسیده

سااااااااااااااااااااااااااام پانی ترسیده خدااااااا

سام

سام

سااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام ... ... ... ...

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاخ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ

سااااااااااااااااام زنبوره

زززززنبوره نیشش زدددددددددددد ؟

سااااااااااام تمومه بدنش داره آتیییییش میگیره پانی

سااااااام داره از شدت بالا رفتن فشار خونش از چشمای قشنگش خون بیرونه میرزه پانی

ساااااااام به خدا از شدت درد داره موکت زیره قفسشو گااااز میگیره پانی

سااام پانی داره درد میکشه

ساااااااااااام پانی تو خاک قفسش زیر خورشید داره به خودش میپیچه سام

سااااااام پانی داره عذاب میکشه

ساااااااااااام پانی داره خون میرزه از چشماش

سااااااااااااااااام پانی داره آتیش میگیره

ساااااااااااااام پانی دیگه به سختی داره به خودش میپیچه چون زهر داره بدنشو خشک میکنه زنده زنده

سااااااااااااااااااام ساااااااااااااااااااااااااااام ساااااااااااااااااااااااااااام

.

.

.

.

.

.

.

.


ســـــــــــــــام  پانـــــــــــــــــــــی                   


پانـــــــــــــــــــــی


                       پانـــــــــــــــــــــی مُــــــــــــــــــــــــرد


.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

سام اینجا خیـــــــــــلی گرمه ، اینجا یه زندونه پر از آتیشه


.

.

.

.

.

.


راستی سام چشمای تو چی ؟




اونروزو میگم ... ساعت 10 ... خاطرت هست ؟










دوستی از جنس پانی

پانی کوچولوی من رفت


بعضای از موجودات اونقدر خنگ هستن که انسان گاهی هیچ اهمیتی بهشون نمیده ..اما گاهی اینقدر باهوشند و فهم انسانی دارند که نسبت به اون موجود احساس وابستگی عمیقی به وجود میاد که قابل وصف نیــــــــــــــــــــــــــــــــســــــت


اینقدر باهاش دوست شده بودم که اونو جزی از خونواده خودم حس میکرد ...


شاید حرفام قابل درک نباشه ... اما وقتی یک سالو نیم با موجودی سرکار داشته باشی که عین خودت رفتار کنه و فهم شعورو درک یه کودک انسانی رو داشته باش اونوقته که قابل درک میشه


چند روز پیش صبح از خونه بردمش تو حیات ... صحیحو سااااالم ... داشت واسه خودش بازی میکرد ... قرار بود هفته آینده آزادش کنم اما همینکه رفتم خونه و بعد از نیم ساعت برگشتم خشک شده بود عین سنگ و خون از چشمای درشتش اومده بود ... یه زنبور خرمایی لعنتی اومده بود و بهش نیش زده بووود ... جالب اینجاست خونه اون زنبور داخل یکی از بخشهای بیرونی خونه ماست و ما چوم فک کردیم گناه دارن کاریشون نداشتیم ... اما اونا پانی کوچولوی منو نیش زدن و به بدترین شکل راهی اون دنیاش کردن


البته میگن روح حیوانات به ابدیت میپیونده ولی خب در هر صورت ...



زندگی موسیقی گنجشک هاست

استاد کائنات که این کارخانه بساخت  ...  مقصود عشق بود جهان را بهانه بساخت

دوستای باوفای خووووودم نه یک سلام بلکه هزارویک سلام

سلااااااااااااااااام ما باز اوووووووووومدیم

اولش از هر چیزی پیشاپیش از لطف خداوند تشکر کنم بابت الطاف بی همتاش در این یک ماه ، اینشکلی : مــــــــــــــــــــــــــــرسی طراح سیستم جهان هستی

بعدش بگم خیلی با معرفتین که با اینکه در این یک ماه نبودم این همه کامنت گذاشتین و واقعا اینجاست که میشه فهمید در انتخاب دوست نمرم بیست شدم

هووووووووووووووووووووو از چی بگم و از کجا شرو کنم 

اول از موفقیتامون بگم که از لطف خداست





گروه هنری ما که عرصه فعالیتش تو تئاتر و موسیقی در 2 آبان 1390 با مارکت هنری « یـــــورا » آغاز کرد اعضای اون در حال حاضر به صورت جمعی  42 نفر هستن که واقعا میتونم بگم که گروه یـــــورا  یکی از فعالترین گروه های تلفیقی هنری ایران هستش
دلیل حرفم نمونه بارز این ماه هستش که این گروه در ماه مرداد ماه همزمان سه فعالیت ایدآل داشت
1- ساخت تراک موسیقی گروه کُر یورا در وصف استان برای پخش شبکه
2- ساخت تراک موسیقی گروه کُر در ارتباط با سرود ملی یک ارگان مرکزی 

3- ساخت نمایش غروب ذوالقار و اجرای این نمایش در استان با 30 بازیگر


(اون سه نفر که تو شکلک بالا دارن پرواز میکنن روی فرش ، کلاه آبیه منم ، کلاه سبزه مهاجر تنهاست و اگه گفتین کلاه قرمزه کیه ؟؟؟ آفرین بله کلاه قرمزه هم مژیه  آخه مهاجر گفت عمرا من بدون مژی سوار شم منم گفتم خو   وی ی وی ی  بیار مژی رو همنگاه کنید تروخدا از خوشی اینکه مژی باهاش چه دستی تکون میده این بی ادب )

گروه یورا به سرپرستی خودم و با خوانندگی و بازیگری دوستای گلم مثل( مهاجر تنها  )،( علی جوون) ، ( میثم ) ، (محسن  ) ، ( بهووونه   ) ، ( دایی وحید ) ، ( شبنم ) ، ( شیوا   ) ، ( پوریا ) ،(رضا )  ، (آقای بابایی  و  کوثر )  ، ( سبحان ) ، ( ستایش )  ، ( سحر) ، (پردیس) ، ( نرگس ) ، ( علی محمدیان ) ، ( زهرا  ) و دیگر خانم ها و آقایانی که الان در حال حاضر عکسه مستعارشونو ندارم .

ولی من جا داره اعتراف کنم که این ماه به عینه واقعا عذاب کشیدمهر چند بخشی ازین عذاب شیرین بود اما این 30 روز جزه سخت ترین روزهای عمرم بود و خیلی سخت گذشت خیلی ولی خب قشنگترین لحظاتش سفره افطار بود که میشد طعم واقعی نعمت های خدارو چشید
 

ولی خب واقعا تبریک میگم به همت اعضای یورا و تشکر از الطاف خداوند و البته لطف آقا امام علی که این 3کار به صورت همزمان در شرایطی به نتیجه رسید که خیلی ها به جای سنگ اندازی صخره اندازی کردن در مقابل مسیر پیشبر اهدافمون اما موفق نشدن و پیروز میدان یورا بود
مخصوصا بخش موسیقی گروه که اولین گروه استان که به صورت همخوان خانم ها هم میخونند که ب لطف خدا با سیاستی که برای گروه در نظر گرفتم بدون مانع روبه جلو رفت وگرنه اگر غیر از این بود گروه در ابتدای کار سریعا بایکد میشد .

و واقعا من میتونم بگم راز موفقیت این گروه اول لطف خداست و بعد از اون همت خودم و اعضای گروهه
اعضایی که واقعا همشون دلشون صافو پاکه و مهمترین ویژگیشون مهربونی و معرفتیه که تو هر فردی پیدا نمیشه و البته یه خورده خود خواه بشم و از خودم بگم که واقعا از همه چیزم مایه گذاشتم و تلاش کردم که همه چیز دقیق و سرموقع انجام شه و واقعا قبل از مدیریت ارگونومی مدیریت فکریش کردم که هیچ مانع دینی یا قانونی نتونه جلو پیشرفت یا بایکد شدن گروه رو بگیره که تا الان به لطف خدا موفق بودیم.

اوووه اوووه چقد حرف زدم میدونم وبلاگ جای خاطره تعریف کردن نیست اما واقعا دلتنگ یاران مهربانمون شدم که الان اومدم اگه هزار صفحه دیگه بگم از ماهی که پشت سر گذاشتیم کم گفتم

دوستون دارم دوستای خوبم  ... ازین به بعد اگه اجازه حضور در جهان هستی باشه همچنان فانوس وبلاگ روشن خواهد بود

شعر پایین همه احساسیه که من الان در حال حاضر دارم و واقعا حرف دلمه که مولانا سروده اون رو بخونیدش تا آخر اگه دوس داشتین

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن

گردشـــی در کوچــه باغ راز کن


هر که عشقش در تماشا نقش بست

عینک بد بینی خود را شکسـت


علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت

عشق اسطرلاب اسرار خداست


من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام

درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام


دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها

می تپــد دل در شمیــــم یاسها


زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست

زندگی باغ تماشـــای خداســت


گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود

می تواند زشــت هم زیبا شــود


حال من، در شهر احسـاسم گم است

حال من، عشق تمام مردم است


زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا

صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا




مرخصی

دوستای خوبو گلو گلدونو دسته گل خودم


تا 28 مرداد نمیتونم آپ کنم حتی تعدادی از نظرای پسته قبلیو هنوز تایید نکردم


آخه برای شبای قدر دارم تئاترو آماده میکنم و همزمان دو تراک موسیقی هم در حال ساخت داریم 


که فرصت نفس کشیدنو هم ازم گرفتن 


پس تا 28 مرداد که اگه عمری بود بر میگردم 


مواظفه خودتون باشید 

نشانی ده بالا یادمان باشد ...

کاشکی فرهنگ ما یه خورده ساختار بهتری داشت

کاشکی فرهنگ ما از فرهنگ خارج از ما پخته تر بود


کاشکی محدویت ها ما رو به اینجایی که هستیم نمیرسوند...

کاشکی نگاه یه دختر به یک پسر و برعکس ...یه نگاه منطقی بود


واقعا ابراز تاسف واسه هممون...


آخه چرا تو ایران ما ، هر دختری با یه پسر دوست میشه فک میکنه پایان دوستیشون باید ازدواج باشه ؟؟؟و البته برعکس این قضیه هم کاملا صدق میکنه ...

آخه چرا هر پسری با دختری دوست میشه خیالبافی طرفین آغاز میشه


مگه ما حق نداریم با هم دوست باشیم برای همیشه بدون اینکه پایان دوستی ما به ازدواج ختم

شه...این اوجه بی فرهنگیهاینکه جرات دوست شدن مثلا با یه جنس مخالف رو نداری دو


روز نگذشته طرف عاشق پیشه میشه ... تتنها میتونم واسه خودم و جامعه ای که توشم ابراز


تاسف کنم ... 


کاشکی یه خورده فرهنگ ارتباطیمونو بالا ببریم ... به این باور برسیم که قرار نیست که با جنس مخالفمون دوست میشیم پایانه عشقولانه داشته باشه بابا به خدا خیلیا هستند از دوستایی که جنس مخالف هم هستند و عاشقانه همو دوست دارند اما یه لحظه ذهنشون خطور نمیکنه که به خاطر این علاقه زندگی مشترک تشکیل بدن ... البته کله منظورم قبل از ازدواج طرفینه ... بعد از ازدواج که دیگه یه موضوع جداست و بداهتا با ساختار جامعه اسلامی سازگار نیست ... اما قبل وقتی طرفین هر دو مجرد هستند این مشکل ب خوبی خودش نشون میده 


کاشکی تو این ایران ما میشد با یه جنس مخالف دوست شد ولی طرف مقابل این دوستی رو یه دوستی پاکو ساده تلقی میکرد ... نه یک دوستی که .......................................................


بیاید در دوستی هامون فرهنگ رو حفظ کنیم 


دوستان عزیزم پایین یکی از اشعار مورد علاقه خودمو گذاشتم که از آقای محمدرضا رستم پور یکی از شاعران خوب ایرانه و اونو تقدیم میکنم به شما ... امیدوارم دوس داشته باشین


دوستان یه نکته مهم : قسمت نظرات بلاگ اسکای که از 50 تا میگذره وارد صفحه دوم نظرات میشه ... بنابراین اگه اومدین نظرتون نبودش یکم دقت کنید در قسمت نظرات میبینید که یه عدد (2) کوچیک اومده که اگه کلیک کلیک کنید روش میتونید نظرات پنجاهم به بعدو در یه پنجره جدید ببینید


راستی این عکسی که گذاشتم سمت راست وبلاگ عکس خودمه ها ماااااشاالله